آرسامآرسام، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره
 آرمیس آرمیس، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره
زندگی من و عشقمزندگی من و عشقم، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

آرسام ماهم *** آرمیس نازم

ویلای ارسام

سلام بعد از یه مدت که درگیر امتحانات ترم بودم امروز یه فرصت خوب پیدا کردم که خاطرات  رو تازه کنم اخه دیشب که خونه مامان جون بودیم ارسام به اصرار پیش مامان جون و الناز موند .جدیدا خونه ی خودمون حوصلش سر می ره ولی اونجا رو خیلی دوست داره چون با بچه ها بازی می کنه و پارک میره . ارسام ماشالله دیگه بزرگ شده و  اعداد رو میشماره و 100 تا لغت انگلیسی بلده و از دو ماه پیش چندتایی شعر می خونه  در این مدت اتفاقات زیادی افتاد که همراه با عکس ها اونها رو می نویسم اول از همه این که بابایی برای ارسام یه ویلای خیلی خوشکل خریده که ارسام جون دیگه  حوصلش سر نره واکثر اوقات  بریم اونجا تفریح و ارسام حسابی بازی کنه و خوش بگذ...
1 مهر 1392

جشن تولد دو سالگی ارسام

اگه دنیا دست من بود می نوشتم سرنوشت و واسه ی تولد تو هدیه می دادم بهشت و   ملکه ی زنبوری مامان و بابا تولدت مبارک مراسم اتیش بازی   دایی ایمان خیلی دوست داره   ارسام در حال رقصیدن     یعنی به این زودی دو سالم شد آرسام و آرین   این میز رو مامانی و خاله الهه برات تزیین کردند    یادگاری به مهمانها یه عکس و روزنامه خبر که عکس ارسام در اون چاپ شده بود خاله الناز   ارسام به همه ی بچه ها هم هدیه داد همش دارن عکس می گیرن اج...
20 شهريور 1392

سفر به قشم

بعد از تمام شدن امتحانات ترم برای تجدید روحیه تصمیم گرفتیم به قشم سفرکنیم و سری به خانواده ی دختر عمه ی ارسام  و پسرشون محمد مهدی که هم سن ارسام هست زده باشیم تا برا ارسام هم یه تنوع باشه ارسام و محمد مهدی     اینجا هم داریم میریم درگهان و عکسهای یادگاری در طول مسیر       ارسام و پسر عمه ش اقا هادی    پارک زیتون قشم   ...
20 شهريور 1392

نه ماهگی

    قد76  س     وزن10کیلو و 200 گرم  کارهایی که در این ماه انجام می دادی :دست می گرفتی به اشیا و بلند می شدی.گاگله می کردی.کلمات عجیب ادا می کردی مثل بگی.دیدی. ددو.ددی.میوه زیاد می خوردی.بستنی خیلی دوست داشتی.  در این ماه دیگه احساس کردیم دو خوابه برامون کوچیک شده به خاطر تو بابایی یه خونه چهار خوابه و بزرگ برامون خرید تا تو حسابی راحت باشی.   اینم عکس های روز اسباب کشی                ...
6 مرداد 1392

پنج ماهگی

      قد٧٠س  *  وزن ٩کیلو و ٢٠٠ گرم کارهایی که در این ماه انجام می دادی :انگشتهای پات و نزدیک دهنت می بردی کم کم غذای کمکی رو برات شروع کرده بودم.تا ساعت دو شب بازیگوشی میکردی.به اطرافت با کنجکاوی نگاه میکردی دو تا دندون در اورده بودی. به ابشار مارگون رفتیم و دو شب موندیم هوا هم خیلی سرد بود اما تو مجهز به تجهیزات ایمنی بودی.توی پنج ماهگی هم موهات رو  با ژیلت زدم و هم وزن موهات طلا صدقه دادم و موهات رو به زیر درخت سبزی گذاشتم.به مدت یک ماه بهت پستونک دادم اما خودت کم کم عاقل شدی و با زبونت بیرون انداختیش.اینم از ارسام ماهم که کچل شده   &nbs...
6 مرداد 1392

اینجا همه چیز درهم

 اینجا به اتفاق دختر عمه ارسام ومحمد مهدی دوست ارسام به حافظیه رفتیم ارسام به کوهمره سرخی رفته پسر نازم ان شالله همیشه در پناه حق و زیر سایه پدر و مادرت بزرگ شی  اینجا گردنبند مامان رو برداشته و گردنش انداخته ارسام کمک مامان جونش خیاطی می کنه      ...
6 مرداد 1392

چهار ماهگی

  قد68س      *وزن8 کیلو کارهایی که در این ماه انجام می دادی: کم کم به پهلو می شدی که غلط بزنی .با دست های  کو چیکت اشیا رو لمس می کردی اینجا هنوز گردن نمی گرفتی و تو رو اتلیه بردم به زحمت چند تا عکس مثل فرشته ها  ازت گرفتم               ...
6 مرداد 1392

هشت ماهگی

قد74 س*    وزن10 کیلو کارهایی که در این ماه انجام میدادی: با تکون دادن دستت بای بای می کردی. به خودت سختی ندادی و اصلاسینه خیز نرفتی . ...
5 مرداد 1392

سال 92 مبارک

 یک روز قبل از اغاز نوروز 92  ارسام گلم به همراه مامان و بابا عازم دبی شدیم و قسمت شد تا لحظه ی سال تحویل رو در کنار خانواده دایی مامانم و در منزل اقای دکتر سیروس باشیم .  از هم اینجا ازهمگی تشکر می کنم واقعا به ما خوش گذشت  و با این عکس ها یادگاری از اون لحظات برای همیشه به جا میذارم  این هم تصاویر  لحظات شیرین و تکرار نشدنی اغاز سال نو ارسام جون سال نو رو به همه تبریک می گه   ارسام از خودش پذیرایی می کنه   ارسام و اقا سپهر ارسام و اریا جون       ...
5 مرداد 1392