سفر به بوشهر
دراین ایام تعطیلات تصمیم گرفتیم که به بوشهر خونه ی عمه معصومه سفر کنیم .این ایام بارانی بود وکنار دریا خیلی لذت بخش بود اخه یک لحظه بارون شدید می بارید و همه رو فراری می داد و یک لحظه هم افتابی می شد و کنار دریا پر از مسافر می شد.
ارسام خونه ی عمه با دختر عمه اش محدثه بازی می کرد و وقتی ما اون رو محدثه صدا می کردیم ارسام فکر می کرد ما می گیم مدرسه و فورا می گفت school بیا .در کل هر چی که می دیدی اول فارسی شو می گفتی بعد انگلیسی مثلا ماشین می دیدی میگفتی ماشین car.درخت tree.خورشید sun.اسمون sky .سیب apple.پرتقال orange.خلاصه زده بودی توی فاز انگلیسی.اخه چون ما فرصت نمی کردیم ازت بپرسیم خودت تمرین می کردی.
وقتی ازت می پرسیم مادر کجاست :می گی سوییس.عمه کجاست :گوشهر(بوشهر) می گیم چی کا می کنی می گی:دریا سنگ بندازیم .
تو خیابون ها اب گرفتگی شده بود و بابایی با سرعت که می رفت اب می پاشیر و تو و محدثه حسابی ذوق می کردید و می گفتید دوباره.و بابا رو مجبور می کردی از دوباره خیابون رو بر گردی
کلماتی که می گفتی:ایتال(پرتقال) گوشهر(بوشهر)
این هم از عکس های ارسام جون
ارسام جلوی خونه ی عمه جون
ارسام در حال سنگ انداختن در دریا
ارسام توی حیاط عمه
ارسام در حال تفکرکه ایا سیبی رو که انداخته توی ساحل بخوره یا نه؟
برش دارم یا نه؟
یعنی می شه خوردش؟
اره چرا که نه؟
اینجا هم ارسام خودش تنها می خواد بپره توی دریا اما.............
اینجا منصرف می شه و به باباش میگه منو بنداز تو دریا
وقتی خاله ندا به تو میگه موهات چه رنگیه ؟می گی زیتونی
بچه ها در جستجوی گربه
محدثه و ارسام