آرسامآرسام، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره
 آرمیس آرمیس، تا این لحظه: 10 سال و 30 روز سن داره
زندگی من و عشقمزندگی من و عشقم، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

آرسام ماهم *** آرمیس نازم

بیست ماهگی

1391/8/30 13:30
نویسنده : مامان الهام
1,156 بازدید
اشتراک گذاری

  کارهایی که در این ماه انجام دادی:در این ایام که همزمان شد با عید فطر وچند روز تعطیلی همگی با هم تصمیم گرفتیم بریم به سمت باغستان در روستای دوستیران که از روستای اجدادی ما مانیه.دوستیران از جمله روستا ههای خیلی خوش اب و هوا است که در ان باغ های گردو انجیر عناب بادام انار گلابی زیاد ه.و این باغ ها بدون هیچ حصار و یا دیواری تمامی ان به هم پیوسته می باشد و دارای چشمه های زیادی می باشد که باغ ها از قسمت روستا جدا شده و اهالی روست بهار و تابستان رو در باغ و پاییز و زمستون رو در روستا می گذرونن.اونجا برق هم ندارند اما از موتور برق استفاده می کنند.و یه حالت سنتی داره که خیلی دل چسپه .از اینجا که ما  با تمام امکانات راه افتادیم چون جاده هم حالت کوهستانی داره با ماشین شاسی بلند فقط امکان عبور داشتیم برای همین با ماشین جیپ بزرگی که برای شوهر دختر خاله ام  بود دوازده نفر سوار شدیم وتمام وسایل رو روی باربند چیدیم خلاصه همه با هم بودیم  و این لذت این سفر رو بیشتر می کرد .به انجا که رسیدیم احساس کردم ارسام وارد یه دنیای جدید شده که می تونه خیلی از چیزارو مستقیم ببینه و یاد بگیره.یه محیط اروم و دنج با شب های پر از ستاره و میوه های تر و تازه که از درختان می چیدیم .هم چنین با اسب و الاغ و سگ ومرغ و خروس که ارسام از دیدنشون ذوق می کرد. من برات لب تاب هم اورده بودم و تو همش کیف لب تاب رو  بلند می کردی و می گفتی سی دی  ومن برات سی دی می ذاشتم و تو نگاه می کردی خلاصه ژنج روزی رو اونجا بودیم و جاهای مختلف رو گشتیم  قسمت هایی که کمتر از ابشار مار گون نبود و بابایی که برای اولین بار با ما به این جا اومده بود می گفت اینجا برام مثل یه خوابه و خیلی خوشش اومده بود .اونا صبح که می شد تفربحی به شکار میرفتن اما فقط در حد گنجشک رو شکار می کردند.اقا جون هم همین روزا بود که از قطر اومد و مستقیم اومد پیشمون و بابایی هم  همه رو  به یه کبا ب بره دعوت کرد و خیلی خوش گذشت.و خلاصه بخشی از خاطرات کودکی مامانی هم زنده شد اخه من هم بیست سالی می شد نرفته بودم.در این ماه تو از ماشین بزرگ خیلی خوشت میاد و هر جا که اتو بوس می بینی می گی : اتووس .من برات سوره توحید رو می خونم تو هم بعضی از کلماتش رو می گی. یه توپ دارم قلقلیه رو همین طور مثلا میگی ققیییه.ابیه.از یک تا پنج رو دیگه کامل بلدی هم فارسی هم انگلیسی .کلمات رو مثل شربت   ستاره  ماه  و دیگه بیشتر کلماتی رو که می گیم مثل بلبل تکرار می کنی هر وقت که ازدست کسی ناراحت  می شی صدات روکلفت می کنی و می گی: نکن.روی مبل میری و می پری پایین وقتی هم خیلی ذوق زده می شی می پری وخودت رو می ندازی رو زمین و می خندی.وقتی چیزی می خوایم بخوریم تعارف میکنی میگی مامان بخول .درختای خونه که می بینی میگی باغه.ماشین پلیس که میبینی میگی ویو ویو ویو.

 فرهنگ لغات ارسام:

اوجوری:این جوری         اتوس:اتوبوس        بخول:بخور    تتوش:تمام  دادوش:خاموش

اینجا هم چند تا از عکس هایی که در باغستان گرفتیم برات می ذارم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان هوراد
16 شهریور 91 8:59
سلام 20 ماهگیت مبارک باشه انشالله همیشه به گردش گلم عکسهایی که در باغستان گرفتید که نیست ما منتظر عکسها هستیم