آرسامآرسام، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره
 آرمیس آرمیس، تا این لحظه: 10 سال و 30 روز سن داره
زندگی من و عشقمزندگی من و عشقم، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

آرسام ماهم *** آرمیس نازم

بیست و سه ماهگی

1392/9/25 12:39
نویسنده : مامان الهام
1,766 بازدید
اشتراک گذاری

یه مدت سرم خیلی شلوغ بود و نتونستم برات بنویسم یکی این که عروسی خاله ندا بود و دیگه دانشگاه مامان .از چند روز قبل از عروسی به فکر بودم که تو رو برای روز عروسی پیش کی بذارم اخه همه گرفتار بودند خدارو شکر پسر عمه مامان نوید خونه مامان جون بود و من تو رو این چند روز به اون سپردم اون تو رو پارک می برد با تو بازی می کرد خلاصه خیلی زحمت کشید و اگه اون نبود خیلی برام سخت بودکه کارهام رو انجام بدم.روز عروسی من  به دایی ایمان گفتم وقتی خواستی بری ارایشگاه ارسام رو هم با خودت ببر تا بعد بیام و ببرمش اتلیه .خلاصه چون عروسی یک شنبه شب بود بابایی هم تا ساعت سه سر کار بود و وقتی که اونم اومد اتلیه پیشمون ساعت شش بود به هر زوری که بود ما کت و شلوار تن ارسام کردیم و کراوات براش زدیم اما ارسام در تلاش بود که کراواتش رو در بیاره و ما به خواهش اصرار داشتیم که درش نیار باز می خواست کتش رو در بیاره وما می گفتیم هوا سرده و اونم تکرار می کرد هوا سرده بوی و برامون ادا در میاورد.خلاصه به هر زحمتی بود یه عکس سه نفره با هم انداختیم که ارسام هم حسابی اخم کرده بود.و گفتم خدابه دادمون برسه امشب توی عروسی.و ارسام تکرار می کرد که عروسی خاله ندا.ارسام دیگه یه کم میرفت پیش باباش و بعد هم میومد پیش مامانش.موقع رقص دجی گفتش که چین وچین دامنت به افتخار ارسام کوچولو و من کلی برات ذوق کردم اخه نمی دونستم توی اون موقع هم عمو هات به فکر تو بودن و می دونستن که تو عاشق این اهنگ هستی.اما اینجا توی قسمت مردونه بودی و گر نه با این اهنگ حتما برای خاله می رقصیدی.موقع رقص خاله هم تو رو بغل کرد و باهات رقصیدن . لحظه های اخر تازه یادت افتاده بود که می تونستی بجای اینکه همش بغل باشی با بچه ها بازی کنی که دیگه دیر شده بود و عروسی تموم شد که خوشبختانه عروسی هم به خیر و خوشی تموم شد و ان شاءالله که روزیش به ارسام باشه و مامان و بابات توی لباس دامادی ببیننت.

 

 

 

 

  ارسام و بابایی  بعد از عروسی توی خونمون

اینم اقا جون ارسام

 جمعه این هفته هم بابایی به افتخار اقا جون و پاگشای خاله نداهمه رو دعوت کرد به کباب بره در روستای سوییس  و رفتیم یه جایی که واقعا هیچ چیزی کمتر از سویس نداشت و ارسام هم می گفت بریم شنا .هوا هم خیلی خوب بود

  

اینم از اردک ماهی مامان

 وقتی مامان از دانشگاه میاد ازش می پرسی رفتی درس بخونی .وقتی ازت می پرسند بابات کجاست می گی رفته پول بیره ودسات روحالت شمارش پول می گیری .الان ٤٠ تا لغت انگلیسی بلدی .وقتی می پرسیم خورشید میشه چی میگی سان تو اسمونه.بهت می گیم ارسام میشه چی می گی بوس.بهت می گیم فامیلت چیه ؟ می گی سهرابیه .می گیم چند سالته ؟میگی دو سالمه

دیشب که از سویس بر می گشتیم توی جاده که تاریک بود گفتی:نگاه همه خوابیدن .

وقتی الناز می خواد پیشت چیزی بخوره برای این که اون نخوره بهش می گی نکن داغه .سرد بشه اما خودت تند تند می خوری.

هر چی که تخم مرغ می بینی باید اپزشون کنی .میگی بپزه بعد اونو بر میداری و میزاری توی اب اگه هم شکسته باشه قبول نداری

اینجا هم مامان رو مجبور کردی که صبح اقا رو بیاره پارک من هم هزار تا کار و زندگی رو ول کردم اقا ارسام رو اوردم پارک.

ادای جدید ارسام خان

این هم از ارسام که از در یخچال هم بالا می ره

اینجا هم اماده شدی بریم مهمونی

 

 

ارسام -الناز-پریا-تارا-طاها

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)